آرمیــــــتا بانوآرمیــــــتا بانو، تا این لحظه: 11 سال و 9 ماه و 17 روز سن داره

آرمیتا بانو (فرشته آرامش و نعمت)

آخرین روز دنیا!

سلام گلم. امروز به پیشگویی نوسترآداموس، تقویم مایاها و یه سری انسان بیکار دیگه قراره آخرین روز دنیا باشه! نمیدونم توی آخرین روز دنیا چه کارایی باید کرد؟ از شانس بد من، از دیروز سرما خوردم و نمیشه زیاد بهت نزدیک بشم اما اگه میشد، حتما" تمام روز رو کنارت می نشستم و باهات بازی می کردم و عاشقانه تو گوشت زمزمه میکردم. یه نمازی میزدم به کمر و یه دعایی می خوندم. نه اینکه خدا گناهامو ببخشه با اینکار، چون اگه گناهام بخشیدنی باشه، خدای مهربون بدون نماز و دعا هم می بخشه و اگرم نه، اینا سودی نداره... فقط برای اینکه روحم صیقل پیدا کنه و کمی سبک شم، آخه نماز همیشه خیلی بهم آرامش میده... به دیدن تمام کسایی که رنجوندنشون میرفتم و از دلشون در میاور...
30 آذر 1391

این روزا...

آرمیتا : 4 ماه و ٢٥ روزه. این روزا شدیدا" درگیر پاهامم. همش سعی می کنم اونا رو بگیرم اما فرتش می کنم! راستی مامان بزرگم میگه کف پاهام صافه! مگه گودی کف پا از این کوچولویی معلومه؟ اگه پسر بودم سربازی معاف میشدم! هههه وقتی مامانم میوه میخورم قشنگ رد میوه رو تا دهنش دنبال می کنم گاهیم دهنمو می جنبونم. اما مامانم بخاطر حساسیت جرئت نمی کنه چیزی بهم بدم. فقط سعی می کنه جلوم چیزی نخوره. خیلی هم قلقلکی تشریف دارم! یه بار که مامانم سعی کردم دستمو به پام برسونه، دستمو که میمالوند به پام خنده ام می گرفت! وقتی به سینه و شکممم ضربه می زنه می خندم. این روزا همش با دستای کوچولوم به همه چی ضربه می زنم. گاهی با دو دست می کوبم روی زانوهام. وقتی گشنه ام باشه ...
16 آذر 1391

هاپو کوچولو

شلام. من الان 4 ماه و نیمه استم. این روزا عین هاپو کوشولو هی با دستم گوشامو می مالم و می خارونم و زبونمم بیرونه! روزی حداقل دو دفعه کنسرت هایده می زارم. آخه میگن مثل اون مرحوم شیش دونگ صدا رو دارم!!!!! اونقد چهچهه می زنم که نفسم بند میاد و به سرفه زدن میفتم! هرچی دم دستم باشه رو به دندون می کشم. ظاهرا" لثه ام سفت شده و میخاره. چون آب دهنمم آویزونه. اما هنوز خبری از دندون نیست. مامانمم هی راه به راه میره برام دندونگیر سوسولی میگیره که من ازشون خوشم نمیاد. یکی نیست بگه آخه مادر من دیگه دندونگیر خودش چیه که موزیکالش چی باشه؟ اما این آخری از این ژله ای یخچالیا بود که یه کم ازش خوشم اومد اما اینم برام بزرگ بود و وقتی نشونه گیری می کردم ...
6 آذر 1391

پوشک! مسئله این است!

سلام. امروز اومدم راجع به مبحث شیرین پوشک برات بنویسم! عارضم به حضور انورت که من از بدو تولد برات مولفیکس ایرانی می بستم. چون هم جذبش عالی بود و هم قیمتش مناسب. اما بعد از دو ماه دیدم پشتت داره سیاه میشه. یه مقدار که پرس و جو کردم دیدم مولفیکسای ایرانی چون توی تحریمیم. (تحریم یعنی اینکه آدم بدا دوست ندارن مواد و وسایلی که ما لازم داریمو بهمون بفروشن حالا چرا و گناه ما این وسط چیه؟ بماند) خلاصه پودر جاذب این پوشک دیگه از تولیدات آشغال داخله و معلوم نیست چه موادیه؟ مولفیکس اصل ترک هم بسته بزرگش رو آخرین بار 60 تومن قیمت گرفتم. این بود که تصمیم گرفتم پوشکتو عوض کنم و تحقیقات میدانی برای انتخاب پوشک جایگزین شروع شد. من پوشکی میخواست...
6 آذر 1391
1